در روزگارهاي قديم جزيره اي دور افتاده بود که
همه احساسات در آن زندگي مي کردند
شادي، غم، دانش عشق و باقي احساسات.
روزي به همه آنها اعلام شد که جزيره در حال غرق شدن است.
بنابراين هر يک شروع به تعمير قايقهايشان کردند.
اما عشق تصميم گرفت که تا لحظه آخر در جزيره بماند.
نظرات شما عزیزان:
|